چشم اندازی در مه تجلی گاه فرم در سینما است. جایی که فرم به مطلوب خود٬ عینیت یافتگی ذهن هنرمند، دست مییابد. تک تک فریمهای فیلم را بخاطر بسپارید، هرکدام در خدمت یک کل، و آن کل در خدمت ملالت انسان... قصهگویی آنجلوپولوس، قصهگویی جادومآبانه است. سخن از درد گفتن، سخن از تنهایی و درماندگی گفتن ساده است، به فرم درآوردنش اما سخت؛ به تکنیکهای آنجلوپولوس دقت کنید: فضای سراسر ابری و خاکستری فیلم٬ کاراکترهایی که گویی سخن گفتن یادشان رفته است٬ استفاده بینظیر از لانگ شاتها و القای حس تنهایی٬ بی توجهی کارکترهای فیلم به خواهر و برادر که برای چه آنقدر تنها هستند؟ به کدامین دلیل تنها سفر می کنند؟ خورد و خوراکشان چه هست؟ و موزیک شاهکار فیلم همه و همه در خدمت یک کل؛ در خدمت جستجوی یک پدر نه برای آن دختر و پسر٬ بلکه برای همه ما. مایی که گمشده در این دنیا٬ بی جا و بی هدف به دنبال پدر ندیدهمان هستیم. و چقدر زیبا آنکه از نگاه بیننده فیلم جستجوی آن خواهر و برادر بی هدف است، مضحک است...