Through a Glass Darkly 1961         🌑🌑🌑🌑🌑🌑

Directed and Written By: Ingmar Bergman

🍅Rotten Tomatoes:100%

Imdb:8.1   



"همچون در یک آینه" اولین فیلم از سه گانه "ایمان"  اینگمار بریمن کارگردان فقید سوئدی است،کسی که آنقدر فیلم هایش گیراست که غیر ممکن است با دیدن فیلم هایش سراغ کارگردان دیگری بروید.کسی است که وقتی به فیلم هایش نگاه می کنید بیشتر از آنکه به یک فیلم شباهت داشته باشند،یک اثر هنری و ادبی است،از هر نظر!در یک پست باید به شرح کامل بریمن بپردازم اما در اینجا همینقدر برای توصیف کارگردان مورد علاقه ام کافی است!

فیلم روایتگر داستان یک دختر است به نام کارین که به دچار یک بیماری روانی شده است،سه شخصیت فیلم عبارت اند از پدرش،دیوید،شوهرش مارتین و برادرش مینوس.بریمن می خواهد مفهومی بزرگی را در این فیلم جا نهد،آن هم عشق و محبت است،چیزی که شاید در آخر فیلم به آن برسیم ولی از ابتدا نبود آن در بین کارکتر های فیلم حس می شود،پدری که به جای پدری کردن مشغول نویسندگی است(اینگمار بریمن شخصیت بسیاری شبیهی به پدر این خانواده دارد،اون نیز در روابط خانوادگیش دچار مشکل بود و کار را بر این روابط ارجح می دانست).او قول هایش را فراموش می کند و توسط فرزندانش مدام طعنه مبنی بر بی محبتی هایش می شنود.شوهر کارین،مارتین،یک پزشک،کمی سرد و البته دلسوز،اون از بیان محبت هایش به کارین تا حدودی به مشکل برخورده و کارین به این خاطر از او رنجیده که او را درک نمیکند.مارتین فردی منطقی و البته درون گراست که عاشق کارین است و گاهی نمیتواند عشقش را به کارین نشان دهد.این میان برادر کارین،مینوس،که فردی کنجکاور و جسور گاهی ترسو و ساده است،حامی همیشگی کارین است و او را تا حدودی بیشتر از بقیه حمایت می کند!

دوس ندارم در نقدم به بیان فیلم بپردازم،بیشتر دوس دارم روی مفاهیم فیلم تاکید کنم که مهم ترین مفهوم فیلم،اهمیت عشق و محبت است،همان گونه که دیوید به پسرش در انتهای فیلم می گوید که عشق است که انسان را از پوچی و ناامیدی،نجات می دهد و محبت زندگی بخش است تا آن جایی که آن را دلیلی بر وجود خدا یا هم سنگ خدا می داند...حرف خوبی است،این که عشق و خدا هردو زندگی بخش اند،پس چرا نباید یکی باشند؟خدا سراسر عشق است که با نبودش شاید ناامیدی و پوچی انسان را از پا می فکند.بریمن از درد ملتی می گوید که همان طور که خدا را فراموش کرده اند،عشق و محبت را نیز فراموش کردند و ناامیدی وجودشان را فرا گرفته است.دردی که بشر امروز آن را تحمل می کند و دنبال راهی دائمی است که از آن خلاص شود و بریمن راه را نشان می دهد،آن هم داشتن یک حامی(عشق یا خدا) است.

یک مفهموم پنهان فیلم این نیز می تواند باشد که انسان در پی هرگناه به مفهوم خدا و وجود خدا پی می برد،شاید این بخاطر ترس انسان گناه کار باشد،همان طور که پدر خانواده دیوید پس از عذاب وجدانش از عدم ابراز علاقه به خانوادش،مینوس پس از اتفاقی که در کشتی افتاد و شاید کارین نیز پس از انجام کاری،این چنین مجنون شده بود و به دنبال خدای خود بود...

این فیلم نیز مفهومی بزرگ همانند فیلم "مهر هفتم" همین کارگردان، داشت،آن هم پیدا کردن خدا از روی محبت نه از روی منطق و موهومات.پیدا کردن عشق حقیقی ...


 و در انتها دیالوگ فوق العاده پایان فیلم...


-من نمیتونم تو این دنیا زندگی کنم


-چرا میتونی،فقط باید یه حامی داشته باشی


-حامی؟منظورت خدا هست؟میتونی یه دلیل واسه اثبات خدا بیاری؟نمیتونی.


-چرا میتونم،تو باید بدونی که عشق حقیقتا در دنیای انسان ها وجود داره


-چجور عشقی منظورته؟


-همه نوعش،بزرگترین و کوچکترینش،پست ترین و والا ترین نوعش


-تمایل به عشق چی؟


-تمایل و انکار عشق،اعتماد و بی اعتمادی،همه نوعش


-پس میگی عشق دلیل وجوده؟


-نمیدونم که عشق دلیل وجود خدا هست یا خدا خود عشق است...


-برای تو عشق و خدا یکی هستند...


-این تفکر باعث میشه احساس پوچی نکنم،ناامیدیم کمتر شه


-ادامه بده پدر...


-عشق چیزیه که پوچی رو به فراوانی،ناامیدی رو به زندگی تبدیل میکنه،همون چیزی که خدا از ما میخواد.


-پدر اینجوری که تو میگی خدا باید اطراف کارین(خواهر مریضش) باشه؟چون خیلی دوستش داریم،ینی بهش کمکی میکنه؟


-آره،مطمئنم...




Tele_logo Telegram-تلگرام ما