The Revenant 2015                         🌑🌑🌑🌑🌑🌓               

Directed By Alejandro G. Iñárritu

فیلم "بازگشته از گور" تازه ترین اثر "آلخاندرو ایناریتو" کارگردان مشهور مکزیکی است."ایناریتو" با ساخت سه گانه "مرگ" (که بهترینش به نظرم Babel بود) و ساخت فیلم "ذیبا" به شهرت خاصی رسید که نشان دهنده ظهور یک کارگردان خوش ذوق و متفکر را می داد،چیزی که در Birdman به اوج خود رسید و اسکار 2014 را گرفت.

اما این فیلم،

در این فیلم که برگرفته از کتابی به همین نام از مایکل پانک بود در نگاه اول شاید اثراتی از فیلم های قبلی ایناریتو که روی مفاهیم انسانی تاکید می کرد نباشد ولی همانند فیلم های قبلی وی، مفهوم خاصی در پس این فیلم بود و آن هم حس انتقام و جنگیدن برای  انتقام گرفتن بود حتی به قیمت از دست دادن جان."ایناریتو" با این فیلم قدرت کارگردانی اش را به خوبی به رخ کشیده است.فیلم با یک فلش بک زیبا به دورانی تلخ و سیاه که قبیله ای به آتش کشیده شده بود و یک موسیقی فوق العاده زیبا شروع می شود،چه شروعی بهتر برای این اثر زیبا؟هرچه فیلم جلوتر می رود بیشتر با کارکتر "هیو گلس" آشنا می شویم،فیلم فرصت کافی را به بیننده می دهد تا با اون احساس همدردی کند،داستان اصلی فیلم از زخمی شده "هیو گلس" بر اثر درگیریش با یک خرس شروع می شود که این درگیری "گلس" را تا پای مرگ می برد."فیتزجرالد" شخصیت منفی داستان است که هم "گلس" را در جنگل تنها می گذراد و هم پسر "گلس" را که تنها دارایی او می باشد را می کشد."گلس" اما برای انتقام با بدنی خسته مایل ها راه را طی می کند تا انتقام خود را از "فیتزجرالد" بگیرد.در انتها نیز "گلس" همسر خود را می بند که او را ترک می کند،این شاید نشان دهنده رفتن تمام خاطراتش باشد،چرا که "گلس" در این سرما و بدنی خسته و زخمی در حال جان دادن هست...

این فیلم،صحنه های بسیار زیبا و تاثیرگذاری داشت،ابتدا حمله سرخ پوست ها،سپس درگیری "گلس" با خرس که واقعا دلهره آور بود.پس از آن همت و تلاش "گلس" برای زنده ماندن و مخفی ماندنش واقعا به زیبایی به تصویر کشیده شده بود.یکی از نکات خوب فیلم رابطه عاطفی پسر سرخ پوست با پدرش،"گلس" بود،هردویی که از گذشته ی تلخی آمده اند که "گلس" همسرش را که یک سرخ پوست بود، از دست می دهد.این میان مونولوگ فوق العاده زیبای این زن سرخ پوست خطاب به پسرش که "گلس" در مواقع سختی به یاد می آورد،واقعا عالی بود.لحظه ا ی که "گلس" پسر کشته شدش را پیدا می کند و در آغوش او می خوابد نیز واقعا خوب بود.برخورد "گلس" با یک سرخ پوست که نشان می داد با وجود اینکه هر دو همانند حیوان گوشت را خام می خورند ولی انسانیت هنوز از بین نرفته است و با کاری که سرخ پوست با "گلس" کرد(از خودگذشتگی و مخفی کردن "گلس") به اوج خود رسید...در انتها نیز هنگام انتقام گرفتن از "فیتزجرالد" سخن جالبی را به زبان آورد... انتقام دست خداوند است!

این فیلم غیر از کارگردانی بسیار خوبش،به شدت فیلم برداری حرفه ای و زیبایی دارد،لحظه ی فرار کردن گروه،لحظه درگیری با خرس،لحظه های مخفی ماندن "گلس" و درگیری "گلس" با "فیتزجرالد" به زیبایی هرچه تمامتر فیلم برداری شده اند.


حس انتقام و جنگیدن برای بقا خوبی به بیننده منتقل می شود،کمتر فیلمی دیدم که این چنین منتقل کننده حس باشد چیزی که "ایناریتو" استاد آن است.با این حال گرچه این فیلم را بهترین اثر "ایناریتو" نمی دانم ولی آن را جزو کاندیدهای اصلی اسکار از جمله بهترین فیلم ، بهترین فیلم برداری و بهترین بازیگر نقش اول می دانم


Tele_logo Telegram-تلگرام ما